دو روی سکه(((((خاطره ای از یک بسیجی)))))))))
 
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • نوحه شهدا
  • سر دنده ال ای دی led
  • ردیاب مخفی خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شهدا و آدرس baran30.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.با سپاس و تشکر از شما دوست عزیز

     





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 6
بازدید کل : 2134
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

شهدا
زندگی نامه ی شهدا




گریه
 
تبلیغات
خاطره ای ماندگار از یک بسیجی
خاطرات دلاور مردان جبهه جنگ حق علیه باطل
   
دو روی سکه
نگارش در تاريخ ۸ آذر ۱۳۸۸ توسط زینب کشاورز
 
غروب بود و خورشید آرام آرام در پشت کوه های صالح آباد ایلام غروب می کرد .
من با بهزاد و مرتضی هم سنگر بودم . مرتضی اهل فریدون کنار و تنها فرزند خانواده و تازه نامزد کرده بود.
قرار بود درسومارعملیات شود. برادرموسوی جانشین فرماندهی به چادر ما آمد و گفت:" یکی از شما به عنوان بی سیم چی باید به همراه من به سومار بیاید. یکی داوطلب شود و زودتر خود را آماده کند ."
هیچ کدام حاضر نبودیم بمانیم . تا اینکه بهزاد گفت : می خواهم خواهش کنم که قرعه کشی کنیم . هر سه نفر قبول کردیم . بهزاد اسم هرسه نفرمان را روی کاغذ نوشت . اسم بهزاد از قرعه درآمد . من و مرتضی قبول نکردیم .
مرتضی به بهانه هواخوری از جمع ما دور شد . بعد از مدتی با حالتی خوشحال برگشت و گفت : من راه حل را پیدا کردم . با این سکه شیر یا خط می اندازیم وهیچ کس هم حق قبول جرزنی ندارد .
اول بین مرتضی و بهزاد شیر یا خط انداخته شد و مرتضی گفت : بهزاد من شیر تو خط ، سکه را انداخت و شیر آمد و بعد نوبت من شد دوباره مرتضی به من گفت : "علی تو خط باش ومن شیر "، دوباره شیرآمد و بدین صورت مرتضی انتخاب شد . از قبل وسایل خودش را جمع وجورکرده بود سریعا وسایل و بی سیم را برداشت و به همراه برادر موسوی به سومار رفت .
 یک هفته بعد ازعملیات پیکر پاک و مطهرش را که دراثر بمب شیمیایی  متلاشی شده بود به پشت جبهه آوردند.
من که وسایل شخصی مرتضی را جمع می کردم تا به همراه پیکر مطهرش به پشت جبهه و نزد خانواده اش انتقال دهم ناگهان متوجه  سکه ی شیر یا خط شدم که هر دو طرفش شیر است . مرتضی موقعی که برای هوا خوری بیرون رفته بود دو سکه را به هم چسبانده بود تا خودش پیشتاز مسابقه شهادت باشد
                                                   خاطره از بمانعلی سلیمی
                                                  استان مازندران



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







سه شنبه 19 فروردين 1398برچسب:, :: 14:48 ::  نويسنده : مصطفی نوروزی